۱۲/۰۱/۱۳۹۰

جا گذاشتم
کنار ِ مهربانه ترین دستها ،وگرم ترین آغوش
در کورترین نقطه از زمان ،وتاریکترین مسیر
میان انبوه ترین جنگل
در عمیق ترین درّه ، و دلِ سیاه ترین غار یخی
... دفنش کردم
در تابوتی از وحشت ، زیر خرمنها ترس
ولی امروز
عطر بودنش را
سیب سرخ خاطره ای
در دستانِ جویی زلال
در دشتی از سپید ترین شکوفه ها
میانِ آغوشِ آینه ای پیر به كنج طاقچه اتاق
پیدایش کردم

هیچ نظری موجود نیست: